لغت نامه دهخدا
( آتش طبع ) آتش طبع. [ ت َ طَ ] ( ص مرکب ) تند. تندخو.
( آتش طبع ) آتش طبع. [ ت َ طَ ] ( ص مرکب ) تند. تندخو.
( آتش طبع ) تند و تند خو
💡 خاطر وقادت آتش طبع نقادت چو آب هم ز عدل تست آتش گشته با آب آشنا
💡 آب روی و آتش طبع مرا زان چه زیان گر به خیره بادپایی خاک پیماید همی
💡 مراست آب بلاغت مطیع آتش طبع که دیده آب بر رو گشته قهرمان آتش ؟
💡 تو آتش طبعی او عود بلاکش بسوزد عود چون بفروزد آتش
💡 خاک من بر باد رفت از آتش طبع بلند آب گوهر گشت سیل خانمان جوهری
💡 ز آتش طبع گهر بار تو باد سحری بعدن گر برد از خاک خراسان خبری