صف درصف

لغت نامه دهخدا

صف درصف. [ ص َ دَ ص َ ] ( ق مرکب ) صفها پشت سرهم. صف پس ِ صف ایستاده:
طرفداران که صف در صف کشیدند
ز هیبت پشت پای خویش دیدند.نظامی.رجوع به صف شود.

فرهنگ فارسی

صفها پشت سر هم صف پس صف صفاصف.

جمله سازی با صف درصف

سپس عصاى پيكاندارى را به دست گرفت و بيرون آمد، ما، در پيشاپيش آن حضرت حركتمى كرديم، او پابرهنه بود، وقتى كه حركت كرد و سر به سوى آسمان بلند كرد وچهار بار تكبير گفت، ما گمان كرديم كه آسمان و در و ديوار، همه با او هماهنگ و همنوامى گويند ((اللّه اكبر، الله اكبر)) ارتشيان و كشوريان، با شكوه ويژه اى، صف درصف ايستاده بودند، امام رضا ( عليه السّلام ) از خانه بيرون آمد و دم در ايستاد وفرمودند: ((اللّه اكبر! اللّه اكبر! [اللّه اكبر!] على ماهدانا...)).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال حافظ فال حافظ فال تاروت فال تاروت فال فرشتگان فال فرشتگان