شایع کردن

لغت نامه دهخدا

شایع کردن. [ ی ِ ک َ دَ ]( مص مرکب ) فاش کردن. آشکارا کردن. ظاهر نمودن. به این و آن گفتن. همه کس مطلع شدن. منتشر ساختن: خان را بشارت داده آمد تا... این خبر شایع و مستفیض کنند چنانکه بدور و نزدیک رسد. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) منتشر کردن فاش کردن.

جمله سازی با شایع کردن

به نظر می‌رسد این ادعا که در روزنامه همشهری نیز به چاپ رسانیده شده‌است و عده‌ای سعی در شایع کردن آن بین عموم داشته‌اند در راستای هویت‌سازی جعلی یا تبلیغاتی بی‌اساس برای جذب گردشگر باشد چون در آن به هیچ سند مکتوب اشاره نشده‌است یا دست کم نام و نشانی از کارشناسان مدعی آن موجود نیست.