دو زدن

لغت نامه دهخدا

دو زدن. [ دَ / دُو زَ دَ ] ( مص مرکب ) در زبان اطفال دویدن؛ دو بزن بیا؛ بدوبیا. ( از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

در زبان اطفال دویدن.
(مصدر ) ( دوخت دوزد خواهد دوخت بدوز دوزنده دوخته ) ۱ - دو قطعه پارچه را بوسیله سوزن و نخ بهم پیوستن. ۲ - بوسیله تیر یا نیزه دو چیز را بهم متصل کردن. ۳ - با تیر یا نیزه درع و زره را ببدن دشمن پیوستن.

جمله سازی با دو زدن

اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) روزى با جمعى از اصحاب خود از اصحاب خود از كوچهاى عبور مى كرد. حضرت پير زنى را ديد كه با چرخ نخ ريسى خودمشغول رستن پنبه است. حضرت سؤ ال كردند: اى پير زن خداى خود را به چه چيزىشناختى ؟ پير زن به جاى جواب، دست از دسته چرخ برداشت طولى نكشيد پس از چندمرتبه دو زدن، چرخ از حركت ايستاد، پير زن گفت: يا على چرخى به اين كوچكى براىگردش ‍ احتياج به شخصى چون من دارد آيا ممكن است افلاك با اين عظمت و كرات با اينبزرگى بدون مدبرى دانا و حكيم و صانعى توانا و با نظم معينى به گردش افتند واز گردش خود باز نايستند. على (عليه السلام ) روى به اصحاب خود كردند وفرمودند: مانند اين پير زن خدا را بشناسيد.(1063)
893- درس خداشناسى  اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) روزى با جمعى از اصحاب خود از اصحاب خود از كوچهاى عبور مى كرد. حضرت پير زنى را ديد كه با چرخ نخ ريسى خودمشغول رستن پنبه است. حضرت سؤ ال كردند: اى پير زن خداى خود را به چه چيزىشناختى ؟ پير زن به جاى جواب، دست از دسته چرخ برداشت طولى نكشيد پس از چندمرتبه دو زدن، چرخ از حركت ايستاد، پير زن گفت: يا على چرخى به اين كوچكى براىگردش ‍ احتياج به شخصى چون من دارد آيا ممكن است افلاك با اين عظمت و كرات با اينبزرگى بدون مدبرى دانا و حكيم و صانعى توانا و با نظم معينى به گردش افتند واز گردش خود باز نايستند. على (عليه السلام ) روى به اصحاب خود كردند وفرمودند: مانند اين پير زن خدا را بشناسيد.(1063)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
هول
هول
ادریان
ادریان
کس کش
کس کش
علت
علت