لغت نامه دهخدا
حراص. [ ح ُرْ را ] ( ع ص، اِ ) ج ِ حریص. ( منتهی الارب ).
حراص. [ ح ُرْ را ] ( ع ص، اِ ) ج ِ حریص. ( منتهی الارب ).
(حِ ) [ ع. ] (ص. ) جِ حریص، آزمندان.
( صفت اسم ) جمع حریص و حریصه آزمندان آزوران.
جِ حریص؛ آزمندان.
💡 حتى رؤ ساى ماليه وقتى كه در آنوقت كه من بچه بودم و در آن طرف ها بودم رئيسماليه اش هم حراص بود نسبت به مردم و (را) چه مى كرد واز ژاندارمرى مثلا چه مى كردتا از مردم به زور چيز مى گرفت، به زور نه اينكه همان ماليات را ماليات و غلق بهاصطلاح آنوقت كه ماليات مى گرفت و مامور هم غلق مى خواهد و آنجا هم بايد برودوقتى كه وارد مى شود بايد آن كسى كه به او وارد شد كدخداى ده چه بكند و چى برايش بياورد. چه مصيبت هائى مردم داشتند از دست همين كسانى كه به عنوان ماموريت، چه مامورماليه بود چه مامور حكومت بود، مامورين هم وقتى مى رفتند مردم را عذاب مىكردند.(193)
💡 نارضایتی در بین بسیاری از قبیلههای بومی آمریکا در محل دریاچههای بزرگ، که میخواستند مستعمره نشینان مجلی را پیش از تجاوز بیشتر به سرزمینهای آنان بیرون نمایند، گسترش داد. در شورش پونتیاک، که در سال ۱۷۶۳ شروع شد، چندین تیره در دریاچههای بزرگ و محله شمال غربی در تشکیل یک کنفدراسیون پان تیره ای برای مقابله با کنترل بریتانیا بر حومه همکاری نمودند. در مستعمره نیویورک، سر ویلیام جانسون، سرپرست امور سرخپوستان، مدتها از رفتار منصفانه با بومیهای آمریکا حمایت کرده بود، اما فقط تا حدی موفق بود. وی نوشت: «مردم ما بهطور مجموع برای حفظ دوستی با هندیها خوشحساب نیستند. آنان کسانی را که در صلح هستند و از ملاقات آنان در جنگ حراص دارند، تحقیر مینمایند.»