ابوخلاف

لغت نامه دهخدا

ابوخلاف. [ اَ خ ِ ] ( اِخ ) کنیت ابلیس.

جمله سازی با ابوخلاف

16. ابومره 17. ابوخلاف، 18. ابولبين، 19.ابيض؛ كه او مردم را به خشم مى آورد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شب دراز است و قلندر بیدار
شب دراز است و قلندر بیدار
سکسی
سکسی
نکس
نکس
مطیع
مطیع