غوکان

لغت نامه دهخدا

غوکان. ( اِ ) وزغ. ( ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ). || ج ِ غوک. وزغان. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وزغ، غوک و قورباغه شود.

فرهنگ فارسی

وزغ یا جمع غوک یعنی وزغان

جمله سازی با غوکان

در قعر بحر ماهی بسته دهان و غوکان بگشاده لب به دعوی بی معنی ازکناره
بر لب استخر دیده‌ای که ز غوکان شب چه بساطی است‌، آن به عین بود این
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
میلف
میلف
هول
هول
نحوه
نحوه
فال امروز
فال امروز