غمگنی

لغت نامه دهخدا

غمگنی. [ غ َ گ ِ ] ( حامص مرکب ) بمعنی غمگینی. اندوه داشتن. حزم. رجوع به غم و غمگینی شود.

فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت غمگین اندوهناکی اندوهگینی.

جمله سازی با غمگنی

و یا شود که غمگنی ساکت ماند و برامشی نوحه سردهد؟
مرا دلیست که از غمگنی چو دور شود به غمگنان شود و غم فراز گیرد وام
جلدی و مردی همی پدید کنی تنگ دل و غمگنی و بی‌عملی
ترا امروز روز شاد خواریست نه روز غمگنی و سو گواریست
همه تا کوشد اندر آن کوشد که دل غمگنی کند شادان
ای آن که غمگنی و سزاواری وندر نهان سرشک همی باری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال ورق فال ورق فال اوراکل فال اوراکل فال درخت فال درخت