لغت نامه دهخدا
شیرنوش. ( نف مرکب ) شیرنوشنده. که شیر مادر بخورد. شیرخوار:
کودک اول چون بزاید شیرنوش
مدتی خامش بود از جمله گوش.مولوی.
شیرنوش. ( نف مرکب ) شیرنوشنده. که شیر مادر بخورد. شیرخوار:
کودک اول چون بزاید شیرنوش
مدتی خامش بود از جمله گوش.مولوی.
شیر نوشنده که شیر مادر بخورد
💡 دایه نه شاهد مستی خروش بود زبستان عدم شیر نوش