سیه مست
فرهنگ فارسی
بد مست و بسار مست
جمله سازی با سیه مست
من به جز چشم سیه مست تو کم تر دیدم ترک مستی که پی مردم هشیار بود
مژه گان نیست چه آورده ز بهر قتلم کافر چشم سیه مست تو پیکانی چند
صائب نگه گرم در آن چشم سیه مست برقی است جهانسوز که در ابر نهان است
چون سیه مست تهی شیشه به انداز صبوح فرش گردیده شبم بر در میخانه صبح
نخورده کرد سیه مست عندلیبان را چه باده غنچه این باغ در سبو دارد؟
زچهره ات عرق شرم چشم حیران شد خط از لب تو سیه مست آب حیوان شد