سینه تنگی
فرهنگ فارسی
جمله سازی با سینه تنگی
دماغ وضع آزادی تکلف برنمیدارد نفس در سینه تنگی کرد اگر بند قبا بستم
							دل من تاب و سینه تنگی یافت جانم از غصه بار سنگی یافت
							مانده ام تنها خدایا همدمی سینه تنگی می کند کو محرمی
							سینه تنگی دو عالم درد و غم می داشته است؟ نیم جانی این قدر ظرف ستم می داشته است؟
							دل کند در سینه تنگی داد میباید مرا مرغ زارم در قفس فریاد میباید مرا
							عشق شاخیست ز دریا که درآید در دل جای دریا و گهر سینه تنگی نبود