سیلی زن

لغت نامه دهخدا

سیلی زن. [ زَ ] ( نف مرکب ) سیلی زننده:
گفت سیلی زن سوءالی میکنم
پس جوابم گوی و آنگه می زنم.مولوی.

فرهنگ فارسی

سیلی زننده

جمله سازی با سیلی زن

انگشت تر نکرده ام از بزم اهل جود سیلی زنان به سفره حاتم نشسته ام
سوی بالا کند چو دود گریز دست سیلی زنان آتش تیز
به گلشن گل اگر از رنگ و بوی خود سخن سازد نسیم صبحدم سیلی زنان دور از چمن سازد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چیست
چیست
اونلی فنز
اونلی فنز
ژرف
ژرف
یوخ
یوخ