لغت نامه دهخدا سپرباز. [ س ِ پ َ ] ( نف مرکب ) شجاع. دلیر. جنگجو: جوانی ببدرقه همراه ما شد سپرباز چرخ انداز. ( گلستان ).
جمله سازی با سپر باز سنان بر سپر باز چسبید سخت برون رفت شد نیزهاش لخت لخت پیش مادر آن پسر را بر سپر باز آوردند در خون جگر یکی نیزه بر دست و خنجر به چنگ سپر باز پشت و کمر بسته تنگ