سوخته جان
جمله سازی با سوخته جان
چون شرر دیده روشن ز جهان کن تحصیل اگر از سوخته جانان اثری می طلبی
از سیه بختی ما سوخته جان نومید مرده این گاو دگر گشته ز ما قطع امید
چون برق سبکسیر بود شمع مزارش هر سوخته جانی که طلبکار تو باشد
من همان سوخته جان مرغ سمندرکیشم طعن خامی نزنی گر به گلستان رفتم
آتشی در دلم افتاده ندانم ز کجا این قدر هست کزو سوخته جان و جگرم
توان به نور بصیرت به اهل دل پیوست به وصل سوخته جانان شرار نزدیک است