لغت نامه دهخدا سلیمان جاه. [ س ُ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) آنکه شوکت و مقام سلیمان دارد: کریم دولت و دین آصف و سلیمان جاه.؟ ( حبیب السیر ج 3 ص 2 ).
جمله سازی با سلیمان جاه ظاهرا میرسی از پیش سلیمان جاهی کآسمان نام نهادش مه خورشید علم تخت سلیمان جاه پایهٔ قدرش هواست دود دماغ حباب آن همه پاینده نیست