سر باختن درین سفر دور دولت است ورنه طریق عشق به پایان که میبرد
آفت سر و برگ هوس آرایی جاه است سر باختن شمع ز سامانکلاه است
کار طلب ز پیش به سر باختن برند سالک چرا قبای خود از گو نمیکند
به امید سر خود پای منه در ره عشق که در این مرحله سر باختن اول قدم است
نگردد شمع خرج گاز چون خاموش می گردد گل خیر زبان آتشین سر باختن باشد
گر شود بر خاک کویت فرصت سر باختن خویش را خواهد سرشک اوّل به پیش انداختن