سخن کردن

لغت نامه دهخدا

سخن کردن. [ س ُ خ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سخن گفتن. شرح دادن. توصیف:
کجا بتوان سخن کردن ز رویش
چه گویم زآن کمند مشکبویش.نظامی.تو آن نئی که کنی با کسی بمهر سخن
برای هیچ چه ضایع کنم محبت خویش.باقر کاشی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

سخن گفتن شرح دادن توصیف

جمله سازی با سخن کردن

سر و سامان سخن کردن این جمعم نیست پهلوی من بنشانید پریشانی چند
می خوردن ما عذر سخن کردن ما خواست بر مست نگیرند سخن مردم هشیار
سخن کردن نمی آید ز هر کس تو می دانی سلیم این شیوه را خوب
گر سخن خواهی کنی، عیب سخن کردن بگو گر نخواهی تن زد، از حرف خموشی تن مزن
خوشا گوش سخن کردن ز جایی به امید حدیث آشنایی
گرچه بود اینجایگه جولان راز مصلحت نبود سخن کردن دراز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
امجق یعنی چه؟
امجق یعنی چه؟
ضمیمه یعنی چه؟
ضمیمه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز