سح

لغت نامه دهخدا

سح. [ س َح ح ] ( ع مص ) روان شدن آب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). روان شدن باران. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ریزانیدن آب. ( تاج المصادر بیهقی ). ریختن آب. ( منتهی الارب ). || روان شدن اشک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ریخته شدن اشک. ( تاج المصادر بیهقی ). || زدن تازیانه. ( منتهی الارب ). بتازیانه زدن. ( تاج المصادر بیهقی ): سح فلاناً؛ ضربه و سحة مائة سوط؛ ای جلد. ( اقرب الموارد ). || نیک فربه شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) سخت. || ردی. || خرمای خشک متفرق. ( منتهی الارب ). قَسْب و گفته اند خرمای خشک متفرق. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

روان شدن آب. روان شدن باران

جمله سازی با سح

آن شياطين در اعتقاد و عمل كافر شدند و منشاء كفر آنان سحر بود. سحر كه گناه بزرگ است، در صورت ايمان به استقلال آن در تاءثير، سبب كفر اعتقادى و اگر بدون اين اعتقاد تنها در عمل به كار گرفته شود، سبب كفر عملى است. مراد از كفر در اين آيه شريفه، خصوص جَعْل و تدوين سح رو سپس استناد آن به پيامبر معصوم، يا تعليم سحر يا به كارگيرى آن، يا مجموع هر سه كار است و چون تنها راه توهم كفر سليمان عليه السلام و همچنين طريق منحصر اسناد كفر به آن حضرت در نزد شياطين يهود، پندار سحر آن حضرت بود، تبرئه و تنزيه حضرت سليمان از كفر نيز به تنزيه وى به طور مطلق از جادوگرى بازمى گردد. حضرت سليمان عليه السلام هرگز به اصل سحر و كفر اعتقادى و عملى آن آلوده نشد. سلطنت و مُلك او فقط عطيه الهى بود، نه محصول سحر.
هم اکنون امکان تهیه داروهای جدید در مقیاس نانو فراهم شده است. مساحت سح بالای این ذرات کوچک به آن ها امکان حل شدن در جریان خون را می دهد؛ در حالی که ذرات میکرو معمولی یا بزرگتر این توانائی را ندارند.