این که بنشسته جنب چیده کتب بر سر میز دست و رو شسته و آلوده به خون خنجر تیز
آن سایهٔ آفتاب گشته رو شسته به خون آب گشته
مگر بلبل به گلشن خیربادش کرده می آید که گل با خون دل رو شسته شبنم چشم تر دارد
هوا کله عنبرین بسته بود زمانه به انفاس رو شسته بود
نهالی که از کلک او رسته است ز تردستیاش میوه رو شسته است