دو طلب

لغت نامه دهخدا

دوطلب. [ دَ دُو طَ ل َ ] ( نف مرکب ) داوطلب. دل انگیز. رجوع به داوطلب شود.
- دوطلب کردن؛ داوطلب کردن.
- || اظهار جرأت و تعهد کاری خطیر کردن از عالم ( از قبیل ) بیره برداشتن که در هندوستان رسم است. ( آنندراج ). داوطلب شدن:
دوطلب کرد سرشکم که به آن کو برسد
همتی بسته نگاهم که به آن رو برسد.تأثیر ( از آنندراج ).دوطلب کرد غزال ختن از وحشت خویش
که به آن نرگس جادو برساند خود را.تأثیر ( از آنندراج ).رجوع به داوطلب شود.

فرهنگ فارسی

داو طلب.

جمله سازی با دو طلب

منشاء اظهار ايمان برخى از يهود هنگام برخورد با مسلمانان يا سلامت فطرت و سذاجتِ سرشت آان بوده يا نفاق و دو چهره بودن آنان. هر دو طلب از ديرباز در جوامع بشرى راه داشتش ه است؛ زيرا برخى از افراد از آن سلامتْ متنعم و بعضى به اين بيمارى مبتلا بوده و هستند و هيچ كدام از اين دو پديده اختصاصى به حوزه اسلامِ به مناى خاص ندارد؛ از اين رو نشان هر دو صفت در ملت يهود يافت مى شود.
منشاء اظهار ايمان برخى از يهود هنگام برخورد با مسلمانان يا سلامت فطرت و سذاجتِ سرشت آان بوده يا نفاق و دو چهره بودن آنان. هر دو طلب از ديرباز در جوامع بشرى راه داشتش ه است؛ زيرا برخى از افراد از آن سلامتْ متنعم و بعضى به اين بيمارى مبتلا بوده و هستند و هيچ كدام از اين دو پديده اختصاصى به حوزه اسلامِ به مناى خاص ندارد؛ از اين رو نشان هر دو صفت در ملت يهود يافت مى شود.
بفرست به خم خانه و جامی دو طلب کن گر بایدت از روح امین ساخت اُلاغی
دل یا غم جانان بودش یا غم دین گر هر دو طلب کند نه آنست و نه این
ساقی دو طلب قدح دو بستان بزم دل ازین و آن برافروز
گر سفرت هست هوس، جان و خرد یار تو بس نصرت ازین هر دو طلب، هجرت انصار ببین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال کارت فال کارت فال رابطه فال رابطه فال پی ام سی فال پی ام سی