خوگیر

لغت نامه دهخدا

خوگیر. [ خُو ] ( نف مرکب، اِ مرکب ) عرق گیر و آن نمدی باشد که بر پشت اسب نهند و بر بالای آن زین گذارند و بعربی لبد گویند. نمد زین. ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || اسب آهسته رو. || پالان. || پرکننده و آگنده کننده زین. ( ناظم الاطباء ).
خوگیر. ( نف مرکب ) الفت گیرنده. انس گیرنده. || عادت گیرنده. معتادشونده. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

یا الفت گیرنده یا عادت گیرنده

جمله سازی با خوگیر

اگر کوتاه خواهی از گریبان دست غم وحشی چو من با کسوت عریان تنی خوگیر و عادت کن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال پی ام سی فال پی ام سی فال میلادی فال میلادی فال احساس فال احساس