خوش گهر
فرهنگ فارسی
جمله سازی با خوش گهر
الغرض چون مهربانی با پسر کرد آغاز آن خلیل خوش گهر
از سینه برآید دل پر آبله صائب در بحر نماند چو صدف خوش گهر افتاد
ای جان پاک خوش گهر تا چند باشی در سفر تو باز شاهی بازپر سوی صفیر پادشا
ساکنانش سیر چشم و خوش گهر مثل تیغ از جوهر خود بی خبر
یا کند زان گوشوار خوش گهر زینت گوش بتان کاشغر