خوده

لغت نامه دهخدا

خوده. [ دَ / دِ ] ( اِ ) خود. کلاه خود. مغفر:
مبارز را سر و تن پیش خسرو
چو بگراید عنان خنگ یکران
یکی خوی گردد اندر زیر خوده
یکی خف گردد اندر زیر خفتان.عنصری.|| حقیقت. راستی. درستی. || طاق. گنبد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خود کلاه خود

دانشنامه عمومی

خوده (لهستان). خوده ( به لهستانی: Chude ) یک روستا در لهستان است که در گمینا شدوووو ( استان لهستان بزرگ تر ) واقع شده است. خوده ۲۲۰ نفر جمعیت دارد.

جمله سازی با خوده

💡 نگاه كردم، ديدم اصلا اثرى از عمل در بدن من نيست و جاىعمل جوش ‍ خوده، كانه عملى واقع نشده است. تعجب كردم. پرسيدم شما كى هستيد؟فرمودند: مگر مرا صدا نكرده، و به من متوسل نشده بودى ؟ و از نظرم غايب شد. باسلامت كامل از تخت برخاستم و لباسم را پوشيدم و بيرون آمدم و جريان كرامت و عنايتبى بى را به همه گفتم و من هم در خيلى از منابر و مجالس اين معجزه تكان دهنده رانقل كرده ام

💡 نام گوره، دگرگون شدهٔ نام خوده‌ریده در زبان هلندی است به معنی کشتی‌گاه خوب.

💡 فنا گردان مرا مانند خودهان که دل بگرفتم از اسرار و برهان

💡 چو باده چشم تو خوده است دل خراب چراست چو حال تست در آتش جگر کباب چراست

ستارگان یعنی چه؟
ستارگان یعنی چه؟
قمبل یعنی چه؟
قمبل یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز