خاست و نشست
فرهنگ فارسی
جمله سازی با خاست و نشست
دردا و دریغا که از آن خاست و نشست خاک است مرا بر سر و باد است به دست
دردا و دریغا که از آن خاست و نشست خاکیست مرا بر سر و بادیست بدست
دردا و دریغا که از آن خاست و نشست خاکیست مرا بر سر و بادیست بدست
دی با تو چنان شدم به یک خاست و نشست کز من اثری نماند جز باد به دست
آنرا که شبی با تو بود خاست و نشست جز خار و خمار از تو چه برداند بست