حسن فرنگ

لغت نامه دهخدا

حسن فرنگ. [ ح ُ ن ِ ف َ رَ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایت از حسن سفیدچهرگان است، چنانکه فرنگیان را میباشد:
ز بس داغندگلهای چمن از آب و رنگ او
گلستان لاله زاری گشته از حسن فرنگ او.فطرت ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کنایت از حسن سفید چهرگان است چنانکه فرنگیان را باشد

جمله سازی با حسن فرنگ

به حیرتم که نگاه از چه حیرت آب دهم ز خار وگل همه حسن فرنگ می‌بارد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
آویزون
آویزون
گویا
گویا
صبا
صبا
ورژن
ورژن