حرف پریشان

لغت نامه دهخدا

حرف پریشان. [ ح َ ف ِ پ َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) حرف بی معنی. حرف بی ربط.

فرهنگ فارسی

حرف بی معنی حرف پریشان

جمله سازی با حرف پریشان

در جهان گشته سمر حرف پریشانی ما پهن باشد همه جا سفره بینانی ما
حلقه گوش کند حرف پریشان سخنان هر که دیده است سر زلف پریشانی را
هین خمش باش و بیندیش از آن جان غیور جمع شو گر نبود حرف پریشان چه شود
بس کن و جمع شو و بیش پراکنده مگو بی دل جمع دو سه حرف پریشان چه کند
نتوان داشت به زنجیر در آن انجمنم که بجز حرف پریشانی کاکل گذرد
سر نیاری بدر، از حرف پریشان سخنان آشنا تا نشود، معنی بیگانهٔ ما
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ استخاره کن استخاره کن فال عشقی فال عشقی فال ارمنی فال ارمنی