حتش

لغت نامه دهخدا

حتش. [ ح َ ت َ ] ( اِخ ) موضعی است به سمرقند. و از آنجاست، احمدبن محمدبن عبدالجلیل حتشی. ( تاج العروس ) ( منتهی الارب ).
حتش. [ ح َ ] ( ع مص ) حتش قوم؛ گرد آمدن آنان. آماده گشتن آنان. || پیوسته نگریستن در چیز. || برانگیخته شدن به نشاط. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

حتش قوم: گرد آمدن آنان

جمله سازی با حتش

گوید عطارد مد حتش، این است دایم حرفتش آری زمغز حکمتش، پر شد عطارد را قلم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گودال یعنی چه؟
گودال یعنی چه؟
کیری یعنی چه؟
کیری یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز