لغت نامه دهخدا
جوبی. [ ج َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به جَوب. ( الانساب سمعانی ). رجوع به جوب شود.
جوبی. ( ص نسبی ) منسوب به جوب ( جوی ). جویی. || ( اِ ) حقی که بدشتبان بابت زراعت محصولات کنار جوی دهند. ( فرهنگ فارسی معین ).
جوبی. [ ج َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به جَوب. ( الانساب سمعانی ). رجوع به جوب شود.
جوبی. ( ص نسبی ) منسوب به جوب ( جوی ). جویی. || ( اِ ) حقی که بدشتبان بابت زراعت محصولات کنار جوی دهند. ( فرهنگ فارسی معین ).
( صفت ) ۱- منسوب به جوب جویی. ۲- حقی که به دشتبان بابت زراعت محصولات کنار جوی دهند.
منسوب به جوب جوی جویی
💡 ساچی در ۱۸ ژوئن سال ۲۰۲۰ در پی ایست قلبی در بیمارستان مأموریت جوبی، تریسور درگذشت.
💡 قضا برداشت از پیش تو صد گنج کنون دانگی همی جوبی به صدرنج