توژ

لغت نامه دهخدا

توژ. ( اِ ) به معنی... توز است و آن پوست درختی باشد که بر زین اسب و کمان و امثال آن پوشند و معرب آن توج است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ). رجوع به توج و توز شود.
توژ. ( اِخ ) توج. پسر فریدون را هم گفته اند. ( برهان ). رج__وع به تور شود.

فرهنگ عمید

= توز٢

فرهنگ فارسی

شهری بود در فارس در نزدیکی کازرون و آن در زمان تالیف فارسنامه ابن ابلخی خراب شده بود. پارچه کتانی معروف به (( توزی ) ) منسوب بدین شهر است.
توج. پسر فریدون را هم گفته اند

جمله سازی با توژ

💡 شده تیر بالا کمان وار کوژ کمان دو ابرو شده سیم توژ

💡 غرض چمیدن و حمل است گرنه بتراشد ز کاژ و توژ بیک روزه ده شتر نجار

هیت یعنی چه؟
هیت یعنی چه؟
منعقد یعنی چه؟
منعقد یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز