توهر

لغت نامه دهخدا

توهر. [ ت َ وَهَْ هَُ ] ( ع مص ) گذشتن بیشتر از شب و بیشتر از زمستان. || فرودریدن ریگ. || مضطر کردن کسی را در سخن به چیزی که متحیر بماند در آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

گذشتن بیشتر از شب و بیشتر از زمستان مضطر کردن کسی را در سخن به چیزی که متحیر بماند در آن

جمله سازی با توهر

جان ودلوهوش وخرد وصبر وتوانم می بود وربود از کف من خال توهر شش
محلّ توهر چند برتر برد چنان کز ره بندگی در خورد
ز طوق فاخته درخاک دامها دارد ز شوق صید توهر سروجویبار دگر
هر در كه زدم صاحب آن خانه توئى توهر جا كه شدم پر تو كاشانه توئىتو
در راه توهر کس دل ودین باخته باشد از زنگ خودی آینه پرداخته باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال انگلیسی فال انگلیسی فال ای چینگ فال ای چینگ فال جذب فال جذب