تف و تاب

لغت نامه دهخدا

تف وتاب. [ ت َ ف ُ ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) از تف بمعنی گرمی و حرارت و تاب به همین معنی:
از بهر که بایدت بدینسان شو و گیر
وز بهر چه بایدت بدینسان تف و تاب.کسایی.نسوزد تنش زآتش و تف و تاب
ز دریاست خود بیم نایدش ز آب.اسدی.رجوع به تف و تاب وتب و تفت و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

از تف بمعنی گرمی و حرارت و تاب به همین معنی.

جمله سازی با تف و تاب

💡 بر آتش محبت از شرح این عجایب عطار را دل و جان در تف و تاب مانده

💡 دمید آتش از خشکی و تف و تاب ز سردی و ترّی پدید آمد آب

💡 بت من برد بدو نرگس جادو دل من وز تف و تاب دلم زلف و لبش در خطرست

💡 آن تشنه شده ز چشمه سیراب من سوخته دل ز صد تف و تاب

💡 ز دود دمش دشت و که تیره شد جهان از تف و تاب او خیره شد

💡 ماهی فرا نیاید از قعر آبدان کز نور آفتاب درافتد به تف و تاب

سربسته یعنی چه؟
سربسته یعنی چه؟
بیتابی یعنی چه؟
بیتابی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز