تازه رخسار. [ زَ / زِ رُ ] ( ص مرکب ) تازه رخ. تازه روی. خوشرو. گشاده رو. زیباروی: بر سر زانو بچندین عزتش جا می دهند تازه رخساران بچشم پاکبین آئینه را.صائب ( از آنندراج ).رجوع به تازه رخ و تازه روی شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) تازه رخ
جمله سازی با تازه رخسار
بنمود بهار تازه رخسار ای دل بر باد نهاده باده پیش آر ای دل
بر سر زانو به چندین عزتش جا می دهند تازه رخساران ز چشم پاک بین آیینه را