بی گذر. [ گ ُ ذَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + گذر ) بی مجرایی که از آن بگذرد. بدون شاهراه که جهتی معین برای گذشتن ندارد. || بی گذار. بی گدار: دارد بجود و مردمی آن عالم سخا مانند بحر بی گذر و بی کنار دل.سوزنی.رجوع به گذر شود.
فرهنگ فارسی
بی مجرایی که از آن بگذرد. بدون شاهراه که جهتی معین برای گذشتن ندارد. یا بی گذار. بی گدار.
جمله سازی با بی گذر
گر همی ملک بی گذر طلبی دل منه بر زمانه گذران
دارد بجود مردمی آن عالم سخا مانند بحر بی گذر و بی کنار دل