بهرج

لغت نامه دهخدا

بهرج. [ ب َ رَ ] ( معرب، ص، اِ ) باطل و کذب. ( آنندراج ). باطل. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || هر چیز باطل و زبون و بد. ( غیاث ) ( آنندراج ). || ردی از هر چیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( از اقرب الموارد ). || مباح. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ناسره. معرب از نبهره فارسی و قیل هی کلمة هندیة اصلها بنهلا فنقلت الی الفارسیة فقیل نبهره. ( منتهی الارب ). درم ناسره. ( غیاث ) ( آنندراج ). درهمی که در غیر از دارالملک سکه زده باشند. ( از اقرب الموارد ):
بدیدم عیار جهان کم ز هیچ است
از این بهرج ناروا میگریزم.خاقانی.

فرهنگ فارسی

باطل و کذب. باطل یا هر چیز باطل و زبون و بد.

جمله سازی با بهرج

💡 بدیدم عیار جهان کم ز هیچ است ازین بهرج ناروا می‌گریزم

💡 نشان اینست دادم تا بدانند بیان کردم بهرجان تا بخوانند

💡 همه دل ز آتش غم سوتنی بی بهرجان سوز هجر افروتنی بی

💡 تو خود بهره ای و حسودت نه بهره تو چون زرنقدی رقیب تو بهرج

پاداش یعنی چه؟
پاداش یعنی چه؟
محتمل یعنی چه؟
محتمل یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز