باد زدن

لغت نامه دهخدا

باد زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) با بادبیزن و امثال آن هوا را بقصد خنک شدن بجنبش آوردن، یا تیز کردن آتش. ترویح:
هر آنکسم که نصیحت همی کند بصبوری
بهرزه باد هوا میزند بر آهن سردم.سعدی ( طیبات ).رجوع به باد شود. || سوختن و تباه شدن زراعت یا میوه یا صیفی بر اثر وزیدن باد گرم ناملایم. در بوته ترنجیده و بی آب شدن آن: خیارها را امسال باد زد. بادنجانها را باد زده است.
عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد
بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش.سعدی ( بدایع ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تولید باد کردن برای خنک کردن خود یا دیگران.

جمله سازی با باد زدن

برای تهیهٔ دوش‌کول از گوشت بیات استفاده می‌شود و غالباً گوشت تازه برای این کباب مناسب نیست. برش‌های گوشت در این کباب در قطعات متوسط انجام می‌شود و تقریباً با کباب چنجه هم‌اندازه است. گوشت خام باید به مدت بیست و چهار ساعت در پیاز رنده‌شده و فلفل سیاه خوابانده شود. غالباً گوشت دوش‌کول بر روی منقل زغالی کباب می‌شود و به دلیل چربی بسیار بالای آن که می‌تواند آتش زغال را خفه کند، باد زدن مستمر آن الزامی است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
این طرف
این طرف
گودال
گودال
انعکاس
انعکاس
اویس
اویس