لغت نامه دهخدا
ای عجب. [ اَ / اِ ع َ ج َ ] ( صوت مرکب ) برای اظهار تعجب و شگفتی بکار رود. ای شگفتا! ای شگفت:
شرم چرا داشت باید ای عجب او را
ز آن کرم و فضل روز روز برافزون.فرخی.نگه کن که پروانه سوزناک
چه گفت ای عجب گر بسوزم چه باک.سعدی.
ای عجب. [ اَ / اِ ع َ ج َ ] ( صوت مرکب ) برای اظهار تعجب و شگفتی بکار رود. ای شگفتا! ای شگفت:
شرم چرا داشت باید ای عجب او را
ز آن کرم و فضل روز روز برافزون.فرخی.نگه کن که پروانه سوزناک
چه گفت ای عجب گر بسوزم چه باک.سعدی.
برای اظهار تعجب و شگفتی بکار رود ای شگفتا بکار رود ای شگفتا. ای شگفت.
💡 تا من و او در جهان پیدا نگشتیم ای عجب عشق را و حسن را پیدا نیامد داستان
💡 تو نیز ای عجب هر که را یک هنر ببینی، ز دَه عیبش اندر گذر
💡 جواب شافی وکافی که بر نگار و بگو ز زهره مشتریم زاد ای عجب فرمود
💡 گفت اینجا ای عجب مصحف چراست چونک نابیناست این درویش راست
💡 بست خیالش که هست هم بر من ای عجب نخل رطب کی شود خار مغیلان او
💡 لعل بدخشانش لقب ماه درخشانش سلب ماه درخشان ای عجب لعل درخشان پرورد