از این پس

لغت نامه دهخدا

از این پس. [ اَ پ َ ] ( ق مرکب ) زین پس. از این سپس. از این ببعد.

فرهنگ فارسی

از حا از این ببعد

جمله سازی با از این پس

خموش کردم از این پس که از خموشی من جدا شود حق و باطل چنانک دانه ز کاه
ایرانیان بیش از ۸/۱ میلیون دلار برای دخانیات در سال هزینه می‌کنند / با توجه به قوانین ۲۰۱۰ سیگاری‌ها از این پس در کارهای بزرگ دولتی گماشته نمی‌شوند.
ترک خطایی از تو خطا نیست بوالعجب یک ره وفا نمای و از این پس خطا مکن
قاضی از زیاد بودن وکلا گلایه کرد و همچنین دستور داد از این پس جلسات دادگاه از تلویزیون پخش زنده نشود. دلیل این کار سهولت در امر برگزاری دادگاه ذکر شده بود.
متن داستان از این پس به علت شکستگی لوح‌ها ناقص و مبهم است به نحوی که دنبال کردن حوادث داستان دشوار است. ولی جسته گریخته می‌توان فهمید که سرانجام مردم ارتّه سیم و زر و سنگ لاجورد به اوروک حمل می‌کنند و در معبد انّه برای اینانا گرد می‌آورند.
تا در هوای مهر تو چون ذره گم شدیم گو برمخیز دشمن از این پس به کین ما
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استیصال
استیصال
صبا
صبا
فکر
فکر
شی
شی