نجع

لغت نامه دهخدا

نجع. [ ن َ ] ( ع اِ ) نفع.( بحرالجواهر ). سود که دارو یا طعام بخشد. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نجوع شود. || خانه موئین. ( از المنجد ). ج، نجوع. || ( مص ) به طلب گیاه رفتن. نجوع. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نجوع شود.
نجع. [ ن ُ ج َ ] ( ع اِ ) ج ِ نجعة. رجوع به نجعة شود. || ( مص ) گوارا بودن طعام و سود دادن خورنده را. ( ازاقرب الموارد ). || تأثیر کردن دارو، یا علف، یا وعظ، یا خطابه در کسی. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

جمع نجعه است یا تاثیر کردن دارو

جمله سازی با نجع

ابو عموری (به عربی: أبو عموری)، روستایی از توابع نجع حمادی در استان قنا و کشور مصر است.
اولاد نجم القبلیه (به عربی: أولاد نجم القبلية)، روستایی از توابع نجع حمادی در استان قنا و کشور مصر است.
حلفایه بحری (به عربی: الحلفاية بحري)، روستایی از توابع نجع حمادی در استان قنا و کشور مصر است.
مسیحیان اولیه به بازگشت روح اعتقاد داشته‌اند و در اناجیل اولیه این اعتقاد کاملاً منتشر شده بوده‌است، ولی بعداً این موارد از اناجیل حذف گردید و تنها رد پای کمی از آن به جای مانده‌است. مانند بازگشت روح الیاس در کالبد یحیی و بازگشت روح ملکصدق در کالبد عیسی. همچنین در اناجیل گنوسی هنوز این اعتقاد موجود است و در اناجیل کشف شده در نجع حمادی نیز مفصلاً به آن اشاره شده‌است.[نیازمند منبع]
حلفایه قبلی (به عربی: الحلفاية قبلي)، روستایی از توابع نجع حمادی در استان قنا و کشور مصر است.
اولاد نجم بهجوره (به عربی: أولاد نجم بهجورة)، روستایی از توابع نجع حمادی در استان قنا و کشور مصر است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شروع
شروع
معجر
معجر
ملکا
ملکا
زیان آور
زیان آور