نیرنگ ساز

لغت نامه دهخدا

نیرنگ ساز. [ ن َ / ن ِ رَ ] ( نف مرکب ) افسونگر. ( آنندراج ). ساحر. || حیله گر. مکار. محتال. محیل:
چنین گفت ابلیس نیرنگ ساز
که جاوید زی شاد و گردن فراز.فردوسی.هم از جنگ و پیکار با خوشنواز
ز رای چنان مرد نیرنگ ساز.فردوسی.جهان دام داری است نیرنگ ساز
هوای دلش چینه و دام آز.اسدی.کسی کو به دنبال نیرنگ ساز
شتابید از راه خود ماند باز.؟ || شعبده باز. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شعبده گر:
مشعبد شد این خاک نیرنگ ساز
که هم مهره دزد است و هم مهره باز.نظامی.بفرمود قیصر به نیرنگ ساز
که پیش آرد اندیشه های دراز.نظامی. || چاره گر. مدبر:
به جای آر صد مرد نیرنگ ساز
بکن چاه وبر باد مگشای راز.نظامی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - ساحر جادو گر. ۲ - حقه باز مشعبد ۳ - مکار حیله گر.

جمله سازی با نیرنگ ساز

چنین گفت ابلیس نیرنگ ساز که جاوید زی شاه گردن فراز
گشاده شکر شنگرف رنگرا بعتاب نهاده نرگس نیرنگ ساز را بجدال
هندوی نیرنگ ساز نفس را رام گردان نه بگردن پالهنگ
به فرمود قیصر به نیرنگ ساز که پیش آرد اندیشه‌های دراز
چو آمد دو ره پیش نیرنگ ساز بدان راه دستان و خسرو فراز
بجای آر صد مرد نیرنگ ساز بکن چاه و بر باد مگشای راز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چسی
چسی
پاداش
پاداش
بی عرزه
بی عرزه
فال امروز
فال امروز