نکو رسمی

لغت نامه دهخدا

نکورسمی. [ ن ِ رَ ] ( حامص مرکب ) نکورسم بودن. رجوع به نکورسم شود:
از نکورسمی و نیکوخوئی و نیک دلی
به سوی اوست همه چشم و دل و گوش پدر.فرخی.

فرهنگ فارسی

نکو رسم بودن.

جمله سازی با نکو رسمی

از نکو رسمی و نیکو خویی و نیکدلی بسوی اوست همه چشم ودل و گوش پدر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کافر همه را به کیش خود پندارد
کافر همه را به کیش خود پندارد
سراسیمه
سراسیمه
نجورسن
نجورسن
فوت جاب
فوت جاب