نور بخشی

لغت نامه دهخدا

نوربخشی. [ ب َ ] ( حامص مرکب ) نورپاشی. پرتوافکنی. رجوع به نوربخش شود.
نوربخشی. [ ب َ ]( اِخ ) ( امیر... ) از شاعران قرن دهم هجری است و به روایت سام میرزا دیوان غزلی تمام کرده است. او راست:
سگت در پاسبانی شب ندارد آنچه من دارم
که سگ را تا سحر خواب است و من تا روز بیدارم.
ناصح مگو که عشاق درباختند جان ها
چندین هزار رفتند ما هم یکی از آنها.( از تحفه سامی ص 38 ).

فرهنگ فارسی

از شاعران قرن دهم است و به روایت سام میرزا دیوان غزلی تمام کرده است یا کنایه از وجود بسیار عزیز که دیدارش روشنی بخش چشم و دل است ٠

جمله سازی با نور بخشی

از نار نور بخشی وز باد عطر سایی وز خاک زر فشانی وز آب گوهر آری
تو هر صبحی جهان را نور بخشی که جان جان خورشید سمایی
از روز و رزق عالیمان گر گریز نیست تو روز نور بخشی و رزق مقدری
ز نور بخشی خاک درش عجب نبود که دیده ها بهم افتند بر سر چیدن
در شب دیجور هجران از خیال نور بخشی زان رخ تابنده ام
آفتاب نور بخشی سایه از من وامدار تا شوم ذره صفت اندر هوای کوی تو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مأوا یعنی چه؟
مأوا یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز