موجبات

لغت نامه دهخدا

موجبات. [ ج ِ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ موجبة. اسباب. ( ناظم الاطباء ). علل. علتها. سببها. عوامل. بواعث. باعثها: دولت باید موجبات آسایش ملت را فراهم کند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع موجبه ( موجب ) اسباب علل.

جمله سازی با موجبات

💡  مطالعه و بررسی در زمینه تشخیص و تعیین نیازمندی‌های مسكن محرومان اعم از روستایی و شهری و فراهم آوردن موجبات اجرای آن با  مشاركت، همكاری و خودیاری مردم و دستگاههای مختلف

💡 وی در مورد علت توقیف افزود: این روزنامه در تاریخ ۱۰/۱۰/۸۷ با درج مطلبی جنایت ضد بشری رژیم صهیونیستی در غزه را تطهیر و مدافعان فلسطینی را گروهی تروریست و اقدامات آن‌ها را حرکت ضد بشری قلمداد کرده‌است که با پناه گرفتن در کودکستان‌ها و بیمارستان‌ها موجبات بمباران و مرگ کودکان و غیرنظامیان را فراهم کرده‌است.

💡 مت کنارد روزنامه‌نگار اسبق روزنامه فایننشال تایمز در کتاب «راکت» (۲۰۱۵) نوشت: اتفاقا ثور هالورسن بلافاصله پس از اینکه من درخواست کردم با فایننشال تایمز در مورد سوابق کاری‌ام صحبت کنم، در خصوص ظاهر رادیکال من با فایننشال تایمز تماس گرفت و موجبات خروج من از روزنامه را تسهیل کرد.

💡 چون بادیه نشینی یکی از موجبات دلاوری است، بی‌گمان، یک نژاد وحشی از نژاد شهرنشین دلاورتر است و بنابراین چنین قومی در چیرگی و غلبه بر خصم و ربودن ثروت‌های اقوام دیگر تواناتر است.

💡 خط نستعلیق از همهٔ شرایط زیبایی برخوردار است؛ از آن جمله: اعتدال، موزونی، استواری، تناسب، حسن ترکیب و هم‌آهنگی ذوق و سلیقه. علاوه بر زیبایی منظر، سهولت و سرعت تحریر نستعلیق و نیز آسانی قرائت کلمات و سطور از موجبات رواج آن بوده است. نستعلیق خطی است با قاعده و حروف این خط را ملهم از زیبایی طبیعت دانسته‌اند.

افتراق یعنی چه؟
افتراق یعنی چه؟
امجق یعنی چه؟
امجق یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز