مغز دار

لغت نامه دهخدا

مغزدار. [ م َ ] ( نف مرکب ) مقابل بی مغز، چون بادام مغزدار. ( آنندراج ). هر چیزی که دارای مغز باشد وچیزی که پرمغز باشد. ( ناظم الاطباء ). دارای مغز. مغزآکنده. پرمغز. زاهق. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- حرف مغزدار؛ حرف معقول ته دار. ( آنندراج ). سخن پرمغز. سخن پرمعنی:
سعی کن تا از تو ماند حرفهای مغزدار
دیرتر پوسیده می گردد ز اعضا استخوان.شفیع اثر ( از آنندراج ).- دُرِّ مغزدار سخن؛ گوهر گرانبهای گفتار. سخن پرمعنی و عمیق:
گهر ز خویش تهی می شود حباب صفت
گهی که جلوه دهد درّ مغزدار سخن.محمدسعید اشرف ( از آنندراج ).- زبان مغزدار؛ کنایه از زبان چرب و فصیح. ( آنندراج ):
در آن ساعت که از وصف لبت شیرین شود کامم
بده یارب زبان مغزداری همچو بادامم.میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).- مردم مغزدار؛ مردم پرفکر مآل اندیش و مردم استوار. ضد بی مغز. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مقابل بی مغز چون بادام مغزدار هر چیزی که پر مغز باشد.

جمله سازی با مغز دار

💡 اولین و معروف‌ترین کشاورزی بفروئیه از دیرزمان تاکنون پسته بوده که بخش وسیعی از مزارع این شهر را به خود اختصاص داده‌است. برداشت محصول پسته در بفروئیه از اواسط شهریور ماه آغاز شده و تا اواسط مهر ماه ادامه می‌یابد. محصول پسته را در بفروئیه پس از چیدن به آسیاب منتقل کرده و پوسته نرم آن را جدا می‌کنند و سپس پسته پوست کنده را در تشت‌های آب می‌ریزند تا پسته‌های مغز دار از بی مغز آن را جدا کنند و پس از جداسازی پسته‌های مغز دار را چند روز جلوی آفتاب ریخته تا خشک شود. محصول پستهٔ بفروئیه جز پسته‌های مرغوب ایران بوده و به تمام نقاط ایران ارسال و به خارج نیز صادر می‌شود.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خفت یعنی چه؟
خفت یعنی چه؟
افتراق یعنی چه؟
افتراق یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز