وی چهارمین خلیفه از خلفای اموی بود که میان سالهای ۶۴ تا ۶۵ قمری حکومت کرد. اگرچه او در دوران پیامبر اکرم(ص) متولد شد، اما آن حضرت را ندید؛ زیرا پس از تبعید پدرش، حکم بن ابیالعاص، به دستور رسول خدا(ص) به شهر طائف، همراه پدر در تبعید به سر میبرد. مروان و پدرش تا زمان به خلافت رسیدن عثمان بن عفان، که پسرعموی آنان بود، در طائف باقی ماندند. عثمان آنها را به مدینه آورد و مروان را به خود نزدیک کرد، دخترش را به ازدواج وی درآورد و اختیارات گستردهای در امور حکومتی به او سپرد، تا جایی که عزل و نصبها با نظر مروان انجام میگرفت و خلیفه آنها را تأیید و اعلام میکرد. عملکرد بنیامیه بهویژه مروان و حمایتهای عثمان از آنان، موجب اعتراض مردم و درنهایت به شورش علیه عثمان و کشته شدن او انجامید. در جریان حمله به خانه عثمان، ضربهای به پشت گردن مروان وارد شد که پس از آن گردنش کوتاه به نظر میرسید.
پس از به خلافت رسیدن حضرت علی(ع)، مروان و بنیامیه از بیعت با ایشان سرباز زدند. او در مخالفت عایشه با امام علی(ع) و در جنگ جمل نقش فعالی ایفا کرد. هنگامی که شکست اصحاب جمل قطعی شد، مروان طلحه را کشت و نزد معاویه گریخت. پس از صلح امام حسن(ع)، معاویه او را حاکم مدینه، مکه و طائف کرد. پس از مرگ یزید در سال ۶۴ قمری و کنارهگیری فرزندش معاویه دوم از خلافت، مروان در شرایط آشفتگی و خلأ قدرت در شام، با حمایت گروهی از بنیامیه به خلافت رسید، به این شرط که پس از او خالد بن یزید جانشین شود.
دوران خلافت مروان با نابسامانیهای بسیاری همراه بود. او توانست ضحاک بن قیس فهری، از فرماندهان دوران معاویه و یزید که بیشتر مناطق شام را در کنترل داشت و از عبدالله بن زبیر در مکه اطاعت میکرد، شکست دهد و به قتل برساند. سپس عبیدالله بن زیاد را با لشکری به مقابله با توابین فرستاد که در این نبرد توابین شکست خوردند و بسیاری از سران آنها از جمله سلیمان بن صرد خزاعی کشته شدند. مروان برای تضمین خلافت برای فرزندان خود، همسر یزید را به عقد خویش درآورد تا مانع خلافت خالد بن یزید پس از خود شود و در این راه به تحقیر خالد پرداخت. خالد نزد مادرش شکایت برد و او که با اجبار به عقد مروان درآمده بود، به کمک کنیزانش مروان را خفه کرد و به روایتی او را مسموم ساخت. مدت خلافت مروان تنها نه ماه به طول انجامید.