چه گونه
فرهنگ فارسی
جمله سازی با چه گونه
ترا که خوف نبوده ست شوق عشق چه دانی ترا که دیده نباشد نظر چه گونه ببازی
چو نام خویشتن حق بینشان کرد چه گونه یاد او هرگز توان کرد
سپندِ دل همه بر آتشِ دعا دارند چه گونه چشم رسد روزگارِ ایشان را
حریف ناز نداند که همنشین نیاز چه گونه می گذراند شبان تا سحرم
به جای دیدۀ مایی هنوز نا دیده چه گونه باشد اگر دیده بر شما افتد
سکندر آگهیش گرز لعل جانان بود چه گونه این همه مشتاق آب حیوان بود