چند و چون

لغت نامه دهخدا

چند و چون. [ چ َ دُ ] ( اِ مرکب، از اتباع ) کم و کیف.
- بی چند و چون؛ بی گفتگو.
- گذشته از چند و چون؛ مافوق کم و کیف:
ز هر چیز گنجی به پیش اندرون
شمارش گذر کرده از چند و چون.فردوسی.

فرهنگ فارسی

اتباع کم و کیف.

جمله سازی با چند و چون

شو پی قرآن و اخبار پیمبر گیر و رو تا برون آرد ترا از چند و چون و قیل و قال
مفت من است عشق، اگر رایگان بود ای دل چه می کنی سخن از چند و چون ما؟
هرگه نهاده پا برون از تنگنای چند و چون یک گام او بوده فزون از عرصه کون و مکان
به راه عشق هر کس کوششی دارد به غیر من که دایم چند و چون در منزل و فرسنگ می بینم
رعایت حقوق مصرف‌کننده و چند و چون آن، از زوایای گوناگون باید تعریف شود. چرا که اگر حد و حدود و گستره آن مشخص نشود، نمی‌توان گفت وقتی از حقوق مصرف‌کننده، سخنی به میان می‌آید منظور چیست و چه مواردی در این چارچوب قرار می‌گیرد.
تاریخ بیهقی هرچند از غزنویان جانبداری می‌کند[نیازمند منبع]، با این حال بهتر از هر کتاب دیگری اشتباهات و اشکالات حکومت آنان را نشان می‌دهد، افزون بر این، اطلاعات بسیار ارزشمندی در مورد چند و چون زندگی در آن روزگار و ارزش‌ها و اعتقادات آنان در اختیار می‌گذارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سلیم یعنی چه؟
سلیم یعنی چه؟
بررسی یعنی چه؟
بررسی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز