وصیفت

لغت نامه دهخدا

وصیفت. [ وَ ف َ ] ( ع ص، اِ ) وصیفة. مؤنث وصیف، به معنی خدمتگار: ملکزاده را بیاورد و بر تخت نشاند و وصیفتان و غلامان صف زده بودند. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ).
تا چندروز دیگر از آن هر وصیفتی
بر خویشتن به کار برد درّ شاهوار.فرخی.نشان جلاجل و خلخال دارد و عجب است
وصیفتان را باشد جلاجل و خلخال.فرخی.و رجوع به وصیفة شود.
وصیفة. [ وَ ف َ ] ( ع ص، اِ ) کنیزک خرد. ( مهذب الاسماء ). مؤنث وصیف، به معنی خدمتگار. خدمتگاری که دختر یا کنیز بود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج، وصائف. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با وصیفت

چون وصف آن وصیفت زیبا نگاشتم لَم‌ یَبق‌َ فی‌ القَطیعَهِٔ وَصف‌ الّذی وَصَف
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال قهوه فال قهوه فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال چوب فال چوب