نامصور

لغت نامه دهخدا

نامصور. [ م ُ ص َوْ وَ ] ( ص مرکب ) تصویرناشده. شکل و صورت نایافته:
اندر مشیمه عدم از نطفه وجود
هر دو مصورند ولی نامصورند.ناصرخسرو.

جمله سازی با نامصور

💡 ای لعل لبت معدن شکر چیدن وز چشم تو نور نامصور دیدن