یک ذره

لغت نامه دهخدا

یک ذره. [ ی َ / ی ِ ذَرْ رَ / رِ ] ( ق مرکب ) مقدار بسیار خرد و اندک. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مقدار بسیار خرد و اندک.

جمله سازی با یک ذره

یک محلول فوق اشباع ممکن است با افزودن یک «دانه» که ممکن است یک کریستال ریز از حل شونده یا یک ذره جامد کوچک باشد که رسوب را آغاز می‌کند، به تعادل برسد.
معادله موج کولن برای یک ذره باردار با جرم معادله شرودینگر با پتانسیل کولن است
آفتاب و مه و سیاره چو ما عریانند بلکه یک ذره نمانده است که عریان تو نیست
مگر ز روی تو یک ذره می‌شود پیدا که مه هلال شد و آفتاب می‌گیرد
نیست منزل صبر را یک لحظه پیش من چنانک نیست قیمت شرم را یک ذره در بازار تو
یک نیروی پایستار نیرویی است که کار انجام شده توسط آن بین دو نقطه، مستقل از مسیر حرکت ذره است. به‌طور هم ارز، یک ذره در یک حلقه بسته کار خالصی (مجموع نیروها در طول مسیر ضرب در جابه‌جایی) توسط یک نیروی پایستار انجام نمی‌دهد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال چای فال چای فال انبیا فال انبیا فال تک نیت فال تک نیت