یک دندان

لغت نامه دهخدا

یک دندان. [ ی َ / ی ِ دَ ] ( ص مرکب ) همسال. همسن. ( یادداشت مؤلف ): نخست دارالاماره و مجلس الوزاره که آن درگاه بارگاه سلطان است مشتمل بر دیوانخانه های مرتب... و خدم و حواشی و جوانان یک رنگ و یک دندان نوخاسته. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 51 ).

فرهنگ فارسی

همسال همسن

جمله سازی با یک دندان

سایمون هاتستون از گاردین آنلیمیتد از معدود کسانی است که شخصاً با بنکسی مصاحبه کرده‌است. او ظاهر بنکسی را ترکیبی از جیمی نیل و مایک اسکینر -رپر انگلیسی- توصیف می‌کند؛ مرد ۲۸ ساله‌ای با شلوار جین که یک دندان نقره، زنجیر و یک گوشواره نقره داشت. در همین مقاله بنکسی گفته بود که والدینش فکر می‌کنند او نقاش و دکوراتور است.
حین تور کوپر (۱۹۷۳–۷۴)، رندی به عنوان یک دندان پزشک و جلاد در صحنه نمایش نقش ایفا می‌کرد. و صحنه‌های متعددی را طراحی کرد و ساخت. از جمله ماشین گردن زنی.\ مدت کوتاهی پس از آن، در فوریهٔ ۱۹۷۵، رندی از یک ژاکت مخصوص دیوانگان، در حالی در بالای آبشار نیاگارا در زمستان معلق بود خود را آزاد کرد. این رویداد از طریق برنامهٔ تلویزیونی «جهان نوابغ» پخش می‌شد.
ادنتوژنیک از جمله ضایعات شایع تخریب‌کننده استخوان در ناحیه سر و گردن محسوب می‌شوند که پاتوژنز آن‌ها دقیقاً مشخص نیست. کیست دنتیژروس (فولیکولر)، شایع‌ترین کیست تکاملی دندان‌زاد است که از جدا شدن فولیکول دندانی اطراف تاج یک دندان رویش نیافته به وجود می‌آید.
بو جعفر ترکان گوید با درویشان نشستمی، روزی مرا دیناری فتوح بود خواستم که بدیشان دهم، با خویشتن گفتم مگر مرا بکار آید درد دندانم برخاست یک دندان بکندم دیگری بدرد آمد آن نیز بکندم. هاتفی آواز داد اگر آن دینار به درویشان ندهی اندر دهان تو یک دندان نماند و این اندر باب کرامت تمام تر است از آنکه بسیار دینار فتوح بود به نقض عادت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
قرین
قرین
تایپ
تایپ
آتو
آتو
دیوث
دیوث